حالت تاریک

در غزه قحط آب است...

در غزه قحط آب است...

همان بچه‌های شلوغ و ژولیده و گاهی‌تر و تمیز، در قلب عالم زندگی می‌کردند و گویی دنیا مال آنها بود و قلب کوچکشان به همان خانه‌های متراکم چند ده متری خوش بود.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی مرصاد، محمدهادی صحرایی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت:

مطالبی که در ادامه خواهد آمد متفاوت از مطالب قبلی است. نه درخواست تفکری و نه القاء موضع و نه اثبات موضوعی دارد. روی سخنش نه با عالمان است نه با عامیان. نه توقعی در آن نهفته و نه تمنای توجهی می‌کند. برای دانستن آن نه نیازی به پیش نیاز است و نه نگاهی به اندیشه‌ها. راستش را بخواهید نیازش به دانستن هم نیست چون مطلب جدیدی برای گفتن ندارد. از هم اکنون هم می‌دانم که برای برخی خسته‌کننده است. نه چیزی به دانش می‌افزاید و نه داعیه علمی دارد. تو گویی دلی لرزیده و قلمی لغزانده و نامه‌ای نوشته شده به کودکانی که با دیدن همبازی‌های به خون نشسته و قطعه قطعه شده‌، رمقی برای زندگی ندارند. یا نامه‌ای است برای کودکان به کفن پیچیده شده که دیگر هیچ آرزویی ندارند و تمام بهره آنها از این دنیا‌، عمر کوتاه هفت روز و شش ماه و یک سال و دوسال و سه سال و چهار سالی بود که عطایش را به لقایش بخشیدند و برای کسانی گذاشتند که خود را پسران خدا می‌خوانند و نمی‌دانند که فرزند شیطان‌اند.

این نامه را کودکان غزه فقط بخوانند.

چند روز پیش، کوچه‌های شهرشان با خانه‌های متراکم و تودرتو و شلوغ و پر ازدحام، پر بود از همهمه و قیل و قال کودکانی که گرچه وارثان سرزمین پیغمبران و ساکنان اصلی سرزمین کهن فلسطین‌اند ولی از تمام این افتخارات، شادی و نشاط کودکانه‌ای سهم آنها بود؛ که گذشت. از خوشی‌های روز جهانی کودک، تنها تبریک مهربانانه‌ای بود که شاید با شیرینی خانگی از مادرش می‌شنیدند و می‌گرفتند و دست مهربان و خسته پدر که بر سرشان کشیده می‌شد. از دنیای بزرگی که بزرگ‌ترها می‌گویند که ملک پدریشان بوده‌، چند مترش برای اینهاست که هزاران سال در آن ساکن‌اند. بیشترش برای انگلیسی‌ها و آلمانی‌ها و شوروی‌ها و اتریشی‌ها و فرانسوی‌ها و... و آمریکایی‌هایی شده که نه رنگ پوست یکسانی دارند و نه رنگ چشم یکجور و نه زبان واحد و نه گذشته مشترک و... ولی می‌گویند اسرائیلی‌اند و تنها اشتراکشان به غیر از صهیون بودن، خشن بودن و نامرد بودن و بی‌ادب بودن است. آنها نمی‌دانند نام این‌جا فلسطین بوده و هست؟

همان بچه‌های شلوغ و ژولیده و گاهی‌تر و تمیز، در قلب عالم زندگی می‌کردند و گویی دنیا مال آنها بود و قلب کوچکشان به همان خانه‌های متراکم چند ده متری خوش بود. پدری و مادری داشتند، برادران و خواهرانی و بسیاری از همسن و سال‌هاشان که با هم کودکی را در کوچه پس کوچه‌های تنگ غزه می‌گذراندند و بزرگ‌تر شده و اکنون دو هفته است که.... اگرچه بچه‌های یمن و سوریه هم چند سالی است طعم ترس را چشیده و مثل کودکان دهه شصت ایران و دهه هفتاد بوسنی و دهه هشتاد عراق و افغانستان و دهه نود سوریه و میانمار و... ولی کودکی در فلسطین، چیز دیگری است. کودکی آنها از همان بچگی با تمام دنیا متفاوت بوده و هست. از صدای بمب می‌ترسند و تلقین می‌کنند که نوعی بازی است. مثل بازی محمدطه اقدامی در میدان رژه اهواز یا آرتین در صحن شاهچراغ یا....

بچه‌ها در غزه زود بزرگ می‌شوند. زود مرد و زن می‌شوند و زود کشته می‌شوند. مرگ، برای آنها نوعی بازی است. اصلاً به جای اسباب بازی، مرگ بازی می‌کنند. دردش کمتر از زخمی شدن است و بهتر از زندگی کردن بدون مهر پدر و ناز مادر و بازی با همبازی‌ها. معمولاً یکدفعه است و متوجه نمی‌شوند چه شد ولی به سرعت از آغوش فرشته‌ها به آغوش خدا می‌روند. آنها که می‌مانند می‌فهمند چه شده و غصه رهاشان نمی‌کند و تا ابد از درد به خود می‌پیچند. آنها می‌دانند که فسفر سفید، با استخوان نازک کودکان چه می‌کند. خیلی بد است و بی‌رحم. پدر و مادرها با شنیدن نامش، می‌میرند و زنده می‌شوند. پدر و مادرند و نگران بچه‌ها. این طبیعی است. ولی درد فسفر سفید و دمای 800 درجه، روی پوست نرم و نازک... خدا نیاورد آن روز را که اصلاً طبیعی نیست. خیلی سنگدل است خیلی. مثل شمر یا شاید حرمله یا نتانیاهو و بایدن. شاید بدتر.

دخترک و پسرکم؛ فکر کن در روز جهانی کودک، سازمان ملل و مدافعان حقوق بشر و برندگان صلح نوبل و یونیسف و سلبریتی‌های مهربان و... برایتان کف و سوت می‌زنند و شادی می‌کنند و با کمی تأخیر، از آسمان بر سَرتان نقل و نبات می‌ریزند و استخوان تو مثل نقلی که در دل کوچکت آب می‌شود، آب می‌شود و تو به یک چشم به هم زدنی به بهشت می‌روی ولی دنیا را با غصه ات، برای ما جهنم می‌کنید. اگر پدر و مادر و برادران و خواهرانت زنده‌اند خدا به دادشان برسد. تو فقط بخند. حتی اگر شهید شدی باز هم بخند. مگر «فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ» را نشنیدی؟ تو بخند و وظیفه تو و سایر شهداست که به ما دلداری بدهی و به زانوان ما توان برسانی. مگر نشنیدی که «يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون»؟

عزیزکم که قلبم باتوست و حرارت جگرم‌، رگهایم را به آتش کشیده و نفسم را سوزان کرده است، سوگند به خدای محمد و علی و حسین که سلام خدا و خوبان نثارشان، تو پیروز و سرافراز و مایه غبطه و حسرت خواهی شد و خون تو و دوستانت، دریای نیلی خواهد شد که فرعون و ‌هامان و قارون و سامری‌ها را یک‌جا غرقه می‌کند. ما به آمدن مهدی موعود و همیشه پیروز، که خدا ظهورش را نزدیک و نزدیک‌تر کرده معتقدیم و مطمئنیم که شما را دیده و او نیز غصه‌دار شماست. به زودی انتقامتان را خواهیم گرفت و خانه ظلم ظالمان را ویران می‌کنیم. و چه زود است که هیچ بچه‌ای گرسنه و تشنه و ترسان نباشد. تا آن روز گره از مشت و ابروی خشم نمی‌گشاییم و می‌دانیم، روز عدل بر ظالم، سخت‌تر از روز ستم بر ستمدیده است وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون‏.

 

لینک کوتاه خبر

نظر / پاسخ از