حالت تاریک
Logo
جمعه, 25 آبان 1403

مقابل ظلم جهاد کنید

مقابل ظلم جهاد کنید

در فرازی از وصیت‌نامه شهید «عبدالله نتاج» آمده است: ای مسلمانان سلاح‌های جنگ را برگیرید و برای جلوگیری از ظلم و تجاوز جهاد کنید و یکسره بیرون آیید و دشمن را به خاک ذلت بنشانید و از هیچ چیز واهمه نداشته باشید.

به گزارش شبکه اطلاع‌رسانی «مرصاد»؛ «عبدالله حسن نتاج جلودار» یکی از ۱۰ هزار و ۴۰۰ شهید استان مازندران و اهل شهرستان «بابل» است که در ادامه زندگی‌نامه و فرازی از وصیت‌نامه این شهید را از نظر می‌گذرانیم. 

زندگی‌نامه شهید

اسم پدرش قربان بود و در روستای پایین گتاب بابل از راه کشاورزی امرار معاش می‌کرد. مادرش، ربابه با بضاعت اندک زندگی محمدقلی می‌ساخت و با صبوری او را همراهی می‌کرد. عبدالله در اولین روز فروردین ۱۳۳۹ وارد زندگی سادۀ قربان و ربابه شد. پس از پشت سر گذاشتن دوران کودکی در مدرسه ابتدایی پایین گتاب دبستانش را تمام کرد و پس از آن به مدت سه سال دوره راهنمایی را هم در مدرسه روستا پشت سر گذاشت. دبیرستان «قنا» تا پایان تحصیل و اخذ دیپلم ریاضی فیزیک حضور او را درک کرد. 

دوم دبیرستان بود که انقلاب به اوج خودش رسید. او در تظاهرات شهر بابل حاضر می‌شد و در جلسات مذهبی شرکت می‌کرد. همواره تلاش می‌کرد بدون مطالعه کلامی نگوید. پس از انقلاب به فرمان حضرت امام، عضو بسیج شد و در پایگاه پایین‌گتاب فعالیت چشم‌گیرش را آغاز کرد. 

برادرش، غضنفر می‌گوید: 

«به خاطر فروتنی و خون‌سردی محبوب خانواده بود و در همه حال تابع دستورات پدر و مادر. کارهایش را خودش انجام می‌داد و همیشه ما را به اسلام و قرآن دعوت می‌کرد و می‌گفت: در سایه قرآن است که کارها درست می‌شود. امانت‌دار بود و حافظ اسرار دیگران. صبور در برابر مشکلات و منظم در کارها. نماز اول وقتش را همیشه می‌خواند و تا جایی که می‌توانست در نماز جماعت شرکت می‌کرد. شهید بهشتی و استاد مطهری تأثیر زیادی در تحول فکری‌اش داشتند.» 

عبدالله پس از اخذ دیپلم در سنّ ۱۹ سالگی با عنوان مبلّغ به جبهه اعزام شد و پس از آن در اعزام‌های بعدی با عناوین مسئول پرسنلی گردان مسلم‌بن‌عقیل و خط‌شکن و مسئولیت اطلاعات – عملیات حاضر شد. یک بار در این اعزام‌ها حصر آبادان در اثر اصابت ترکش خمپاره مجروح شد. 

پس از یک وقفه چندساله در تحصیل، رشته اقتصاد دانشگاه مازندران قبول شد و از آن پس اعزام‌هایش از طرف دانشگاه بود تا این‌که اسفند سال ۶۵ در عملیات تکمیلی کربلای ۵ ندای حق را لبیک گفت و آسمانی شد. پیکر پاکش را در گلزار شهدای پایین گتاب به خاک سپردند. 

برادرش در مورد نحوه شهادتش می‌گوید: 

«یکی از هم‌رزمانش تعریف می‌کرد: عبدالله با عنوان خط‌شکن، مین‌های سر راه را خنثی کرد تا بچه‌ها راحت‌تر پیشروی کنند. ما زیر خاکریز سنگر گرفته بودیم. بعد رو به بچه‌ها کرد و با روحیه‌ی بالایی که داشت، گفت: دوستان! هر کس دوست دارد بچه‌هایش یتیم شوند، بیاید پیش من و بقیه همان‌جا بماند. موقع عملیات وقتی همه چیز لو رفت، تمام نیروهایی که من فرمانده گروهان‌شان بودم را از همان راهی که آورد، بدون تلفات بازگرداند. آخرین نفر هم خودش بود که مورد هدف گلوله ۱۰۶ قرار گرفت و به شهادت رسید. پیکرش بین میدان مین و جاده شلمچه به بصره ماند تا این‌که در عملیات والفجر ۸ وقتی نیروها پیشروی کردند، پیکرش شناسایی و به آغوش خانواده بازگردادنده شد و در گلزار شهدای روستای پایین گتاب برای همیشه آرام گرفت.» 

وصیت‌نامه شهید

روزی فرا می‌رسد که دشمن برای انتقام مواضع از دست رفته خودش به هر جنایتی می‌زند همانگونه که تاکنون بارها تکرار کرده است و برای اینکه به مقاصد شومش برسد از پیرو جوان و کودک درنمی‌گذرد دست به قتل و غارت و چپاول می‌زند تا بتواند چند صباحی به زندگی ننگین و خون آلودش ادامه دهد. 

اما آنان که در این جهان مظلوم واقع می‌شوند همان‌ها هابیلیان هستند که شهد شهادت را از دست قابلیان ربوده و جرعه می‌نوشند. آری برادران روزی فرا می‌رسد که چنگال مرگ بر شما خواهد رسید و شما را از دیار نیستی به ابدیت هستی رهنمون خواهد کرد لیکن چه خوش است شهادت را در آغوش بگیرید اینک می‌روم تا شهادت را همچون کبوتری خوش آهنگ در آغوش بگیرم. شهادت را چون جام شیرین به سر خواهم کشید تا دوستانم بدانند چه لذت بخش است و دشمنانم بدانند چه عاشقی را به آرزویش رسانده‌اند ما شهادت را بجان می‌خریم. همانگونه که حسین (ع) و اصحابش خریده‌اند. 

اینک خون سرخ ما در پهن‌دشت گیتی که صحرایی بس وسیع و بی‌آب و علف است سرازیر شده تا به چشمه نورانی و زلال برسد که بتواند لحظه‌ای از عمر سعادت را در خود زنده سازد. 

آنچه را که شما و ما قضاوت می‌کنیم اندک است در برابر دریا شهادت چیزی نیست که هرکس لیاقت آن را بیابد و متعلق به خودش سازد شهادت سعادتی بس عظیم. آخرین تکامل انسان شدن و آخرین دریچه به قرب الی الله باید عاشق شد تا خداوند عاشق انسان شود. 

بلی برادران، امروز اگر دشمن مرا به اسارت برد و یا این که مرا قطعه قطعه نماید و بدنم را بسوزاند و خاکسترم را به دریا بریزد یا اینکه خاکسترم را به باد دهد باز هم فریاد می‌زنم الله اکبر خمینی رهبر و دیگر وقت آن رسیده که به ندای حق لبیک بگویم. دیگر وقت آن شده که بگویم یا ثارالله و این بار، دیگر نمی‌توان سکوت کرد و این همه نامردی‌ها و تجاوزات را به چشم دیده و دم برنیاورد. دیگر کاسه صبر لبریز شده، باید بپا خاست و دشمن را به سرجایش نشاند یا آنکه از بین برد. 

باید نشان بدهیم ما مردمانی هستیم که ظلم‌پذیر نیستیم. دیگر طاقت آن نیست که مظلومیت یک مشت افراد بی‌گناه را ببینیم و دم برنیاوریم. ما می‌جنگیم؛ ما پیروزیم؛ حق با ماست؛ باید جنگید و ریشه کفر را از بلاد مسلمین برکند. 

برادران و خواهران به ریسمان خداوندی چنگ بزنید؛ از تفرق و جدائی پرهیز کنید؛ زیرا دشمن چنین وضعیتی را مشاهده کند در میان شما رخنه کرده و دوباره بر شما مسلط می‌گردد و به شما بشارت می‌دهم که تنها راه نجات انسان‌ها در پناه خدا حرکت کردن است. در پناه خدا گام بردارید که همیشه پیروز هستید. 

ای مسلمانان سلاح‌های جنگ را برگیرید و برای جلوگیری از ظلم و تجاوز جهاد کنید و یکسره بیرون آیید و دشمن را به خاک ذلت بنشانید و از هیچ چیز واهمه نداشته باشید و برای از بین بردن ظلم و ظالم قیام کنید. خدا با شماست. خدمتگزار اسلام باشید و امروز اسلام به شما نیازمند است. 

انتهای خبر/

درباره نویسنده

لینک کوتاه خبر

نظر / پاسخ از