
بر اساس آنچه در بیمارستان فارابی رخ داد؛
روایت پرستار کرمانشاهی از حمله صهیونیستها به فارابی
پرستار بیمارستان فارابی استان کرمانشاه، با ۹ سال سابقه کار در حوزه پرستاری، به گفته خود روزهای بحرانی زیادی را تجربه کرده اما هیچ کدام از این تجربیات، وحشتناکتر از آنچه که در روز حادثه در بیمارستان فارابی اتفاق افتاد، نبود.
مریم احمدی در گفتگو با خبرنگار گروه اجتماعی شبکه اطلاعرسانی «مرصاد»؛ به روزهای بحرانی فراوانی که در طول خدمت خود تجربه کرده است اشاره کرد ولی معتقد بود هیچ کدام از این تجربیات، وحشتناکتر از آنچه نبود که در روز حادثه در جنگ ۱۲ روزه در بیمارستان فارابی اتفاق افتاد؛ وی در این گفتگو از آن روز تلخ و سختی که در حین انفجارها در بیمارستان فارابی تجربه کرد، سخن گفت.
وی اظهار داشت: من حدوداً ۹ سالی میشود که در بیمارستانهای مختلف کار میکنم، از بیمارستان امام حسین (ع) شروع به خدمت کردم و بعد به بیمارستان آیتالله طالقانی کرمانشاه رفتم؛ از شروع کرونا هم به بیمارستان فارابی آمدم و از همان ابتدا در بخش آیسییو مشغول به کار شدم.
پرستار بیمارستان فارابی استان کرمانشاه توضیح داد: وقتی کرونا شروع شد، داوطلبانه به بیمارستان فارابی آمدم و در همان زمان، در بخش آیسییو بیمارستان، مشغول به کار شدم؛ تجربه کار در این بخش به ویژه در شرایط بحرانی کرونا، بسیار سخت و پر استرس بود.
احمدی در ادامه به شرح یکی از بحرانیترین روزهای دوران کاری خود در بیمارستان فارابی پرداخت و گفت: یکی از روزهایی که هیچوقت فراموش نمیکنم، روزی بود که بیمارستان فارابی مورد حمله قرار گرفت؛ آن روز، من در داروخانه بیمارستان مشغول به کار بودم.
وی افزود: ساعت حدود ۹ صبح بود که ناگهان صدای انفجار وحشتناکی به گوش رسید، در لحظه اول همه شیشههای داروخانه شکستند و با همکارانم از ترس به سرعت به سمت بیرون ساختمان دویدیم؛ هیچکدام از ما فکر نمیکردیم که بیمارستان هدف حمله قرار بگیرد.
احمدی ادامه داد: با اولین انفجار، نهتنها شیشههای داروخانه بلکه همه ویالهای تزریق و شربتها از قفسهها بیرون افتاده و شکستند؛ صدای انفجار آنقدر وحشتناک بود که به تمام بیمارستان رسید؛ همه به سمت حیاط بیمارستان رفتیم، در آن لحظه، فقط ترس و وحشت بود و کسی نمیدانست چه اتفاقی دارد میافتد، در مدت زمان کوتاهی ما با پنج انفجار بعدی مواجه شدیم که شدت آنها بسیار بیشتر بود و هر بار صداهایی وحشتناکتر از انفجارهای قبلی به گوش میرسید.
احمدی به صحنههایی که در لحظات انفجار در بیمارستان شاهد بود، اشاره کرد و گفت: دود همه جا را پر کرده بود و ترکشها از کنار چشم ما میگذشت واقعاً صحنههای وحشتناکی بود؛ ما که به حیاط بیمارستان دویده بودیم، همه چیز را میدیدیم که در حال پایین افتادن بود؛ در حالی که ترس همه وجود ما را گرفته بود فقط سعی میکردم خود را کنترل کنم و به همکاران و بیمارانی که ترسیده بودند آرامش را منتقل کنم.
وی ادامه داد: آن لحظهها که همکارانم که از ترس میلرزیدند و جیغ میکشیدند برای من خیلی وحشتناک بود، من واقعاً نمیتوانستم باور کنم که چنین صحنههایی در بیمارستان رخ میدهد؛ خیلی از همکارانم در آن لحظه در حال از دست دادن کنترل خود بودند و نمیتوانستند حرکت کنند، بعضی از آنها فقط ایستاده بودند و به اطراف نگاه میکردند و نمیتوانستند از جایشان تکان بخورند.
احمدی به حال بیماران و همکارانش در آن لحظه، اشاره کرد و گفت: تمام بیمارانی که در بخشهای مختلف بیمارستان بستری بودند، از جمله بیماران بخش اعصاب و روان، در حال دویدن به سمت در خروجی بودند؛ وضعیت بسیار دلهرهآور بود، همکارانم سعی میکردند به هر طریقی بیماران را از بخشها خارج کنند تا به مناطق امنتر بروند.
احمدی در ادامه به تصمیمی که گرفت، اشاره کرد و افزود: به من گفتند که بخشهای مردان مورد اصابت قرار گرفته و من نتوانستم آرام بگیرم؛ وقتی این جمله را شنیدم به بیماران بدحال بخش آیسییو فکر کردم که عمدتاً توان حرکت ندارند و به بخشهای آیسییو دویدم؛ همکارانم هرچه مرا از رفتن به داخل بیمارستان منع میکردند، من نتواستم تحمل کنم و به سمت داخل دویدم.
احمدی با یادآوری خاطرات آن روز سخت، گفت: وقتی به ورودی آیسییو رسیدم، وحشت کردم؛ تصور میکردم که ممکن است با پا گذاشتن روی شیشهها کفشهای من نتوانند تاب بیاورند و پاهایم زخمی شود اما با توکل به خدا وارد شدم؛ وضعیت داخل آیسییو بسیار دلخراش بود؛ بیمارانی که سطح هوشیاری بالاتری داشتند، تلاش میکردند از تختهای خود پایین بیایند، اما بیمارانی که توانایی حرکت نداشتند، تنها میتوانستند در تختهایشان بمانند.
وی سپس به انتقال بیماران از آیسییو به بخشهای امنتر بیمارستان اشاره کرد و گفت: برای انتقال بیماران، ابتدا بیماران هوشیارتر را از تختهای آیسییو بیرون آوردیم و آنها را به بخشهای دیگر منتقل کردیم؛ برخی از آنها به دستگاه تنفس مصنوعی نیاز داشتند و ما سعی کردیم دستگاهها را از بخشهای دیگر پیدا کنیم و به بیماران وصل کنیم؛ این کارها در بدترین لحظات انجام میشد، اما برای ما به عنوان کادر درمان، هیچ چیزی مهمتر از نجات جان بیماران نبود.
این پرستار از روحیه همکاری و فداکاری همکارانش در آن روز گفت: همکاران من واقعاً در آن لحظات سخت بسیار فداکار و همراه بودند؛ یکی از همکارانم که مادرش در آیسییو بستری بود و با فاصله چند روز مادرش را از دست داد با وجود تمام مشکلات، در کنار بیماران ماند و هیچگاه از مسئولیت خود دست نکشید، این روحیه فداکاری واقعاً برای من بسیار آموزنده بود.
وی ادامه داد: ما همه تلاش میکردیم تا بیماران را به بخشهای امنتر بیمارستان منتقل کنیم و دستگاهها را وصل کنیم تا بتوانیم شرایط را کنترل کنیم، خیلی از همکارانم ساعتها در آن وضعیت بحرانی ماندند و از انجام وظیفه شانه خالی نکردند.
احمدی سپس به نگرانیهای خود در آن لحظات اشاره کرد و گفت: در آن لحظات، من خیلی به فرزندم که یکساله بود فکر میکردم و با خود میگفتم او هنوز سن کمی دارد و نمیداند که من کجا هستم، خیلی نگران بودم که اگر من نباشم، چه خواهد شد، ولی میدانستم که مادر و خواهرم از او مراقبت خواهند کرد.
احمدی در ادامه به شرایط خاص در آن روز اشاره کرد و گفت: در حین انفجارها و بحران، یکی از همکارانم که مسئول تجهیزات پزشکی بیمارستان است را دیدم که در حال دویدن به سمت داخل بیمارستان بود، به او گفتم: «مگه بچه کوچیک نداری؟!» او به من گفت: «مگه خودت بچه کوچیک نداری؟!»؛ فرزند من فقط یک سال دارد و من نگران او بودم اما به این فکر میکردم شاید او خاطره زیادی از من در ذهن ندارد و جان همکارم که کودک سه ساله دارد از من مهمتر است.
وی افزود: در آن لحظه دشوار، شاید اولین سئوال در ذهن همه کادر بیمارستان این بود آیا باید از بیمارستان خارج شویم یا در کنار همکاران و بیماران بمانیم؟ من احساس میکردم که حتی در شرایطی که خطر همه جا را فرا گرفته، با وجود اینکه نمیتوانم فراموش کنم که مادر هستم و باید در کنار فرزندم باشم اما فرزند من در کنار مادر و خواهرم آرامش دارد و اکنون بیماران در اولویت هستند.
وی در ادامه به لحظاتی اشاره میکند که پس از انفجار با همسرش تماس گرفت و بیان کرد: بعد از تمام شدن انفجارها و تخریبها، بلافاصله به همسرم زنگ زدم؛ همسرم، یک افسر ارتش است و در آن روزها در آمادهباش بود، او با نگرانی از من خواست که به خانه بروم، بعد از اینکه به او گفتم که در بیمارستان همه چیز تحت کنترل است، از او خواستم که نگران نباشد.
وی افزود: همسرم بعد از گذشت چند ساعت به بیمارستان آمد، با وجود آمادهباش نظامی مرخصی گرفته بود و با نگرانی زیاد به بیمارستان آمد، من با رئیس بیمارستان صحبت کردم و پس از انتقال بیماران به بیمارستان دیگر به منزل رفتم اما باز هم نگران بودم، چون به وظیفهام در بیمارستان و به بیماران فکر میکردم؛ من روز بعد دوباره به بیمارستان برگشتم.
احمدی در مورد ارتباط با خانوادهاش در لحظه انفجار گفت: بعد از انفجار اول، چیزی که خیلی عجیب بود این بود که خواهرم اولین کسی بود که با من تماس گرفت، خواهرم زنگ زد که به به من بگوید صدای انفجار را شنیده و از سلامتی خود خبر بدهد که در همان لحظه صدای انفجارهای بعدی بیمارستان شروع شد، خواهرم با نگرانی پرسید: «مریم، چه اتفاقی افتاده؟» من گفتم: «نگران نباشید، من خوبم، اینجا هیچ اتقاقی نیفتاده است».
وی در ادامه به وضعیت خاص خودش در آن لحظات اشاره و اظهار کرد: در آن لحظات که انفجارها ادامه داشت، احساس میکردم که حتی نمیتوانم تلفن را بردارم و درست جواب بدهم؛ خواهرم نگران بود و من میدانستم که باید برای او هم تسکین باشم، آن زمان فقط به این فکر میکردم که چطور همه چیز را تحت کنترل نگه دارم و نگذارم ترس و وحشت به اطرافیانم منتقل شود اگرچه خودم هم ترسیده بودم، اما سعی میکردم آن احساس را برای دیگران پنهان کنم.
وی سپس به آسیبهایی که همکارانش پس از حادثه دیدند، اشاره کرد و گفت: پس از انفجار، خیلی از همکارانم دچار آسیب شدند، بعضی از آنها از موج انفجار پرت شدند و دچار جراحتهایی شدند ولی خوشبختانه هیچکدام از کادر بیمارستان جان خود را از دست ندادند.
احمدی همچنین به تأثیرات روحی حادثه بر خود و همکارانش اشاره کرد و بیان داشت: بعد از آن حادثه، خیلی از همکارانم نمیتوانستند به بیمارستان بازگردند و از ترس و اضطراب، حتی از محیط بیمارستان وحشت داشتند؛ من هنوز هم شبها وقتی میخواهم بخوابم، تمام آن لحظات، اتفاقات، انفجارها، شیشههای شکسته و بیماران در ذهنم مرور میشود.
وی با اشاره به تغییرات روحی که این حادثه در او ایجاد کرد، گفت: پس از این حادثه، بیشتر از همیشه مصمم شدم که در هر بحرانی در کنار مردم باشم؛ این تجربه باعث شد که احساس کنم باید بیشتر از همیشه به حرفهام خدمت کنم و در هر شرایطی به مردم کمک کنم.
مریم احمدی در ادامه توضیحاتش درباره تأثیرات حادثه، به تغییرات روحی و ذهنی که در او ایجاد شده اشاره کرد و گفت: بعد از این حادثه، من بیشتر از همیشه به این نتیجه رسیدم که حرفه پرستاری و شغلی که دارم، از هر زمان دیگری مهمتر است؛ خیلی وقتها فکر میکنیم که کار ما فقط محدود به درمان بیماران است، اما در واقع ما در زمان بحرانها و حوادث، نقش مهمتری داریم؛ من در آن لحظات، وقتی دیدم بیماران بیدفاع و مجروح در تختها هستند و همکارانم هر کدام به طریقی تلاش میکنند، خودم را بیشتر از همیشه متعهد به این حرفه دیدم.
وی ادامه داد: هر چقدر که در آن لحظههای بحرانی، آتش و دود همه جا را فرا گرفته بود و ما در معرض خطرات زیادی قرار داشتیم، چیزی که بیشتر از همه باعث شد ادامه دهم، همان احساس مسئولیت نسبت به بیماران و همکارانم بود؛ در آن شرایط، نمیتوانستم فقط به خودم فکر کنم، باید میماندم و کار میکردم تا جان بیماران را نجات دهم، احساس میکردم که اگر در آن لحظات سخت، من یا همکارانم کمکاری کنیم، ممکن است جان خیلیها در خطر باشد.
احمدی درباره تأثیر این حوادث بر دیدگاهش نسبت به پرستاری گفت: بعد از این حادثه، چیزی که برای من خیلی مهمتر شد، این بود که پرستاری نه فقط به معنای مراقبت جسمی از بیمار، بلکه در حقیقت به معنای حمایت عاطفی و روانی از بیماران و همکاران است؛ شاید در شرایطی مانند این انفجارها، بهترین دارویی که میتوانیم به بیمار بدهیم، آرامش و روحیه است، خیلی از بیماران، به ویژه در بخشهای بحرانی مثل آیسییو، در شرایط بسیار آسیبپذیری قرار دارند، آنها نیاز دارند که کسی در کنارشان باشد که به آنها اطمینان بدهد همه چیز تحت کنترل است.
وی به این نکته هم اشاره کرد که این تجربیات باعث شده بیشتر از قبل نسبت به تأثیرات روانی حرفهاش آگاه شود و گفت: من همیشه فکر میکردم که فقط باید در برابر مسائل فنی و درمانی حرفهام متعهد باشم اما آن حادثه به من نشان داد که ما باید از لحاظ روحی و عاطفی هم آماده باشیم؛ برای پرستار بودن، باید نهتنها از نظر جسمی بلکه از نظر روحی و روانی نیز قدرت و استقامت داشته باشیم، ما در شرایط بحرانی ممکن است مجبور شویم نقش مشاور، روانشناس و حتی پشتیبان عاطفی برای بیماران و خانوادههای آنها ایفا کنیم و این همان چیزی است که بعد از حادثه بیشتر از همیشه به آن پی بردم.
انتهای خبر/
لینک کوتاه خبر
نظر / پاسخ از
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!