کجفهمی یا تلاش برای نفهمیدن؟
چطور غربیها از همان دوران کودکی، می توانند سند 2030 را در حوزه تعلیم و تربیت خود اجرا کنند و ... ، آنگاه ما نمیتوانیم گزارههای دینی و انسانی –از جمله دفاع از مظلومین جهان– را به دانشآموزانمان منتقل کنیم؟!
به گزارش شبکه اطلاع رسانی مرصاد، به نقل از جهان نیوز، عباس عبدی که اخیراً در اوج پیروزی فلسطینی ها و اوج حمایت جهانی از مردم غزه، ایده دو دولت را مطرح کرده و در واقع، در زمانی که رژیم منحوس صهیونیستی، نفس هایش به شماره افتاده، خواستار به رسمیت شمردن این رژیم شده بود، این بار در روزنامه اعتماد یادداشتی منتشر کرده و گفته است: «يكي از روحانيون در دفاع از فلسطينيها به عنوان مظلوم و در ميان معترضين به جنايت جاري در غزه و بمباران مردم آنجا، در ميدان فلسطين سخنراني كرد و در بخشي از سخنان خود گفت كه آموزش و پرورش نتوانسته آموزش دهد كه زندگي ما گره خورده به مظلومين دنيا.... شوراي عالي انقلاب فرهنگي وظيفه خود را انجام نداده است... هر دانشآموز ايراني بايد بگويد همه مظلومين دنيا منتظر ما ايرانيها هستند تا آنها را نجات دهيم. در ادامه هم متذكر ميشود آموزش و پرورشي كه اگر نتواند اين كار را انجام دهد بايد تعطيل شود».
وی پس از بیان این مقدمه، به زعم خود از این سخنان، مفهوم گیری کرده و بیان می کند: «معلوم ميشود كه تربيتشدگان در نظام آموزشي كشور همدل و همسو با شعارهاي امثال وي نيستند. فيلمهاي منتشره از مدارس هم همين را اثبات ميكند».
اگر قرار باشد معیار قضاوت، انتشار فیلم باشد، فیلم ها و تصاویر فراوانی از دانش آموزان در مناسبت های مختلف (مذهبی، ملی و ...) وجود دارد و در فضای مجازی هم منتشر شده است. چرا باید موارد انگشت شمار فیلم های هنجارشکنی – که البته آنها هم در جای خودش نباید باشد و قابل قبول نیست – معیار قضاوت قرار گیرد؟
واقعیت این است که انتظار ما از آموزش و پرورش بسیار فراتر از آن چیزی است که اکنون می بینیم. اگر انتقاد و گله ای وجود دارد به این دلیل است که آموزش و پرورش ما باید در شأن و جایگاه جمهوری اسلامی باشد. ما به هیچ وجه به دستاوردهای حداقلی راضی نمی شویم و طبیعی است که انتظار برطرف شدن نقاط ضعف وجود دارد.
عبدی، مفهوم دیگری هم از این سخنان برداشت کرده است: « ... دوم اينكه اعتراض مردم هم به همين متولي مظلومين جهان شدن و از كيسه خليفه بخشيدن است در حالي كه مردم خودمان نيازمندند».
نکته مهم این است که امثال عبدی – که برخی امثال او را تئوریسن اصلاحات می نامند - حتی از نظر مادی هم نگاه جامع ندارند و نمی توانند درک کنند که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم در دنیایی قرار داریم که جنگ بین خیر و شر است و اگر در برابر شر سکوت کنیم، دامن همه ما را خواهد گرفت. اتفاقاً ضرر مادی هم برای ما به همراه دارد. دنیای سیاست، دنیای انتخاب بین گزینه هاست نه دنیای جاخالی دادن، وسط بازی، پاک کردن صورت مسأله و عزلت گزینی!
بماند که اساساً ما در برابر مظلومین عالم از نظر دینی و فطرت انسانی وظیفه داریم، اما حتی با نگاه مادی صرف هم اگر نگاه کنیم، حمایت از مظلومین برای ما اقتدار، افتخار و امنیت به همراه داشته است!
نکته دیگر اینکه، مگر مردم ایران فقط آنهایی هستند که مانند عبدی فکر می کنند؟ جالب است که هم اکنون که اساساً جمهوری اسلامی، فراخوانی برای حضور در جنگ غزه نداده است، براساس برخی آمارها، چندین میلیون نفر از مردم ایران – با سلیقه ها و افکار مختلف – برای اعزام، اعلام آمادگی کرده اند!
علاوه براین، طبیعی است که در یک کشور، برخی از مردم به هر دلیلی ممکن است با مواضع رسمی حاکمیت همنظر نباشند؛ اما خنده دار است که بخواهیم در مسائل کلان و راهبردی با نگاه عوامانه به سخن و فکر آنان عمل کنیم. اگر قرار بود به سخن عوامانه آن افراد گوش کنیم امروز نه انرژی هسته ای داشتیم، نه موشک و نه ماهواره و پهپاد! چه بسا اصلاً کشوری به نام ایران وجود نداشت!
عبدی در بخش دیگری از این یادداشت مدعی شده است: «به نظر ميرسد كه اين نظام آموزشي كشور قادر به ترويج هيچ عقيدهاي نيست. با اين منطق اگر ميخواهيد كه دانشآموزان و دانشجويان طرفدار فلسطين شوند، چارهاي نداريد جز اينكه نظام آموزشي رژيم گذشته را زنده كنيد، چون برونداد آن نظام، افرادي ضد اسراييلي و طرفدار فلسطين و بهطور كلي طرفدار كل مظلومين عالم بود. واقعيت اين است كه اين كار وظيفه هيچ نظام آموزشي نيست. اين كار در حوزه وظايف روحانيون و روشنفكران جامعه و رسانه است. اگر امروز مردم چنين گرايشي را ندارند، ناشي از ضعفي است كه در روحانيت به وجود آمده و نه در نظام آموزشي. قرار نيست كه كاركرد روحانيون را نظام آموزشي عهدهدار شود».
اما اولاً، نظام آموزشی و تربیتی در دوران پهلوی، پر از اشکال و نقص بود.
ثانیاً، در گذشته مانند الآن، این همه امکانات برای تحصیل و آموزش وجود نداشت. در عوض، کودکان و نوجوانان، به شدت متأثر از فضای مکتب خانه ها، مساجد، مراسم دینی، روضه ها و ... بودند.
ثالثاً، در گذشته، فضای مجازی، شبکه های اجتماعی، بازی های رایانه ای، ماهواره و امثال آن که هیچ، بسیاری از مردم حتی تلویزیون هم نداشتند، حتی اهل رادیو هم نبودند. حال در جمهوری اسلامی ما در معرض شدیدترین جنگ شناختی و ترکیبی دشمن قرار گرفته ایم. آیا این دو دوران با یکدیگر قابل مقایسه هستند؟! قطعاً شرایط دانش آموزان فعلی با شرایط دانش آموزان آن دوران قابل قیاس نیست.
رابعاً، شاه مملکت خودش نوکر آمریکا و صهیونیست بود، انتظار داریم که در آموزش و پرورش چنین حاکمی چه اتفاقی رخ دهد؟!
خامساً، از نظر بسیج عمومی در حمایت از فلسطین و ضدیت با رژیم صهونیستی، آیا جمهوری اسلامی و حکومت پهلوی قابل مقایسه با یکدیگر هستند؟!
سادساً، وظیفه روحانیت، روشنفکران و رسانه ها به جای خود، اما وظایف آنها، چه ارتباطی به سایر بخش های نظام دارد؟ این همه دستگاه عریض و طویل آموزشی، فرهنگی، تربیتی و ... با این همه بودجه کلان و نیروی انسانی را رها کنیم؟
برای مثال، شکی وجود ندارد که ما باید همیشه از حوزه و روحانیت، مطالبه داشته باشیم، اگر جایی کم کاری وجود دارد، انتقاد کنیم و در کنار اینها، به جای إعمال نظرات شخصی و توجیه تراشی، به آنچه که حوزه و روحانیت می گوید، عمل کنیم؛ اما وقتی می بینیم که میلیون ها کودک و نوجوان، بخش قابل توجهی از دوران مهم زندگی خود و بخش قابل توجهی از ساعات روزانه خود را در آموزش و پرورش می گذرانند، آنگاه باید آنها را به حال خود رها کنیم و به رگبار فرمول های ریاضی و فیزیک و شیمی ببندیم؟
اساساً ما با وزارت آموزش و پرورش که متکفل حوزه تعلیم و تربیت - و در یک نگاه مهمترین وزارتخانه کشور – است، طرف هستیم، با وزارت بازی و سرگرمی یا وزارت نمره بازی، مدرک بازی و کتاب داستان خوانی که طرف نیستیم!
سابعاً، چطور غربی ها از همان دوران کودکی، می توانند سند 2030 را در حوزه تعلیم و تربیت خود اجرا کنند، دانش آموزان را به سمت فساد اخلاقی و جنسی بکشانند، آنها را به سمت بی حیایی بکشانند، آنها را مادی گرا بار بیاورند و ... ، آنگاه ما نمی توانیم گزاره های دینی و انسانی – از جمله دفاع از مظلومین جهان – را به دانش آموزانمان منتقل کنیم؟!