آوای بیصدا؛
داستان معلولیت و رنجهایی که نیازمند حمایت است
معلولیت، واقعیتی است که در هر جامعهای وجود دارد و نیازمند حمایت و پشتیبانی بیشتری است. افراد معلول به فرصتها و امکانات لازم برای زندگی با کیفیت نیاز دارند تا مشکلاتشان کاهش یابد.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی مرصاد و به نقل از راه دانا؛ روز جهانی معلولین هر سال در تاریخ ۱۲ آذر ماه با هدف توجه به موضوعات و مسائل مربوط به افراد دارای معلولیت و نیازهای آنها برگزار میشود. این رویداد منحصر به فرد، فرصتی برای بررسی و توجه به حقوق اساسی، نیازها و تحقق امکانات این افراد است.
روز جهانی معلولین با یک شعار خاص همراه است که هدفش افزایش آگاهی عمومی و توجه به مسائلی است که افراد معلول با آنها روبهرو هستند. این روز به ما فرصت میدهد تا به دیدار و بررسی چالشها و موانعی که افراد معلول با آنها روبرو میشوند، بپردازیم.
روز جهانی معلولین فرصتی برای دیدن و شنیدن این قشر بی صدا از نمایی نزدیک و واقعیتر است، افرادی که مسیر زندگی برای آنان تنگ و سخت بوده و با اینکه تلاش های خانواده و حتی جامعه برای سهولت بخشی گذران عمر آنان متمرکز می شود، اما باز هم سختی ها، نفس های زیستن را در آنان به شماره می اندازد. به سراغ برخی از آن ها می رویم تا گوشی شویم! گوشی برای شنیدن شکایتها و نگرانیهای آنان؛ رنجی که دوام میآورند و دردی که تحمل میکنند، دردی که بسیاری از آنها در هیاهوی زندگی روزمره دیگران گم شده است.
معصومه دختری ۳۵ ساله است؛ زمانی که ۱۹ سال داشت، در یک تصادف خانوادگی دو پایش را از دست داد و نخاعش نیز آسیب جدی دید. او پدر، مادر و تنها برادر خود را در آن تصادف از دست داده است. اکنون تنها و با ارادهای قوی، در مقابل تمام نواقص، توانمندیها و مشکلات خود ایستاده است تا به آنهایی که از تواناییهایش شک دارند، ثابت کند که او نیز میتواند! او از "نبایدها" در زندگی زنان معلول صحبت میکند: "در جوامع، نبایدها بخش جدایی ناپذیر از زندگی را شکل میدهد، اما اساسا برای معلولین بویژه زنان و دختران معلول، این نبایدها بیشتر و گاها چشمگیرتر است.
رویا از نامهربانی کوچه و خیابانها میگوید، از اینکه ناتوانی در عبور از چاله کوچکی چگونه آنان را در درون فرو میریزد: «کوچه و خیابانهای شهر، معلولان را دوست ندارند، ما از داربستها سیلی خوردیم، گاهی جوی حقیر یا چالهای کمعمق ما را شرمنده خودمان کرده است.»
خودش میگوید زمانی که مادرش او را باردار بوده داروی محلی استفاده کرده است و همین باعث معلولیتاش شده است. پاهایش ناتوان و دستهایش به سختی از عهده کارهای شخصیاش برمیآید. رویا البته از مشکلات اقتصادی نیز میگوید که چگونه زندگی معلولان را متاثر کرده است. او میگوید: مادیات نقش مهمی در زندگی معلولان دارد و در واقع، حرف اول را میزند. هزینههای زندگی بسیار بالاست، هزینه درمان من نیز قوزبالاقوزی شده که روح و روان خانواده را درگیر کرده است. هزینههای درمانم کمرشکن است، هر بار خانواده بخشی از درآمدشان را برای هزینههای من اختصاص میدهند، احساس شرم میکنم، احساس سرباری، با خود میگویم من باید دردی از درد خانوادهام را کم میکردم، اما حالا دردی هستم بر انبوه دردهایشان.
در آن طرف امیر که ۲۱ ساله دارد از آرزوهایش می گوید که به خاطر فقر خانواده، چشم به روی همه آنها بسته و هر صبح که بلند می شود، گوشه ای می نشیند تا شب شود. حتی توان حرکت دادن ویلچر را هم ندارد و اگر بخواهد بیرون برود حتما باید کسی ویلچر او را هل بدهد.
او از شرایطی که بر زندگی او و امثال او حاکم شده به شدت دلخور و گلایه مند است و می گوید: آخر مگر میشود با این پول زندگی کرد. من ناامیدی را در چشم های پدر و مادرم می بینم، اما چاره ای ندارم جز اینکه دردهای زندگی را در وجود خودم بریزم. همه چیز برای من تمام شده است و می دانم که زندگی من بدتر از این خواهد شد.
بیتردید این بخش کوچکی از درددلهای جامعه معلولان کشور است که گذران زندگی را برای آنها بسیار سخت کرده است. معلولان دیگر هم با مشکلات خاص خود روبرو هستند؛ از حس آزاردهنده دائمی ترحم تا بیکاری و تنهایی تقریبا دائمی که گریبان گیر بسیاری از آنهاست. افرادی که علاوه بر ردپوشیدن خطوطی که به بهانه معلولیت بر آنان تحمیل میشود، با مشکلات اقتصادی و هزینههای بالای درمان نیز مواجه هستند که لازم است این افراد مورد توجه و حمایت بیشتر جامعه قرار گیرند تا فرصتها و امکانات لازم برای آن ها فراهم شود، بلکه از حجم مشکلات پیش رویشان کاسته شود.