
معراجیهای کرمانشاه؛
نخستین شهید انقلاب فرهنگی
شهید والامقام «پرویز ستاری» با ایثار و شجاعت در دفاع از ارزشهای دینی و فرهنگی، بهعنوان نخستین شهید انقلاب فرهنگی، نام خود را در تاریخ ایران جاودانه کرد.
به گزارش شبکه اطلاعرسانی «مرصاد»؛ شهید «پرویز ستاری» در سال ۱۳۳۸ در خانوادهای مذهبی و متوسط در شهرستان سنقر از توابع استان کرمانشاه چشم به جهان گشود. دوران کودکی خود را در حالی سپری کرد که تحصیل را همزمان با کار آغاز نمود تا نیازهای آموزشی خود را تأمین کرده و در مسیر خودسازی و تهذیب نفس گام بردارد.
این شهید والامقام در ادامه مسیر زندگی، به تهران مهاجرت کرد و ضمن ادامه تحصیل، در کارخانه صنعتی «مینو» مشغول بهکار شد.
وی با آیندهنگری و روحیهای مسئولانه، همواره در اندیشه کمک به خانواده و یاریرسانی به نیازمندان بود و با آگاهی و بصیرتی مثالزدنی، تلاش میکرد این آگاهی را به دیگران نیز منتقل کند. شبها را در مسجد با عبادت و بندگی میگذراند و در روزگار پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، همت خود را بر ارتقاء باورهای دینی معطوف داشته بود.
این شهید سرافراز پیش از انقلاب در ژاندارمری مشغول به فعالیت بود، اما با آغاز مبارزات مردمی، همراه با دوستان مسجدی خود به جمع انقلابیون پیوست.
وی با درک شرایط حساس آن دوران، از خدمت نظامی متواری شد و در صف مبارزان قرار گرفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مجدداً به خدمت نظام بازگشت و همزمان، تحصیلات خود را نیز ادامه داد.
با آغاز ناآرامیها در مناطق غربی کشور، شهید ستاری در فروردینماه ۱۳۵۹ آمادگی خود را برای اعزام به مناطق درگیری در کردستان اعلام کرد؛ در همان ایام، با وقوع حملات منافقان و گروهکهای ضدانقلاب به دانشگاهها، وی با لبیک به فرمان تاریخی حضرت امام خمینی (ره)، با شور و غیرتی مثالزدنی به مبارزه با عناصر نفاق پرداخت؛ در همین مسیر، در دانشکده تربیت معلم دانشگاه تهران، به دست منافقان کوردل به طرز فجیعی مورد شکنجه قرار گرفت و سرانجام با ضربهای سنگین به ناحیه سر، به فیض شهادت نائل آمد.
بدین ترتیب، شهید «پرویز ستاری» بهعنوان نخستین شهید انقلاب فرهنگی شناخته میشود؛ شهیدی که جان خویش را در راه دفاع از دین، ولایت و آرمانهای امام و انقلاب تقدیم کرد.
در بخشی از وصیتنامهی ماندگار این شهید آمده است:
«ای برادر! هنگامی که مرا به خاک میسپارید، به مادرم تبریک بگویید. به او بگویید که خوشبختم، چرا که فرزندش به آرزوی دیرینهاش رسید.
به مادرم بگویید فریاد بزند و بگوید: «ای امام خمینی! ای بتشکن تاریخ! فرزند من، فرمان بُرّندهی تو را اجرا کرد، دعا کن که خداوند از او قبول کند.»
ای مادر همیشه گریانم، میدانم که نبودنم زندگی را بر تو سخت میکند، اما هرگز ناراحت مباش و سه برادر دیگرم را نیز به شهادت در راه اسلام تشویق کن. »
درباره نویسنده
لینک کوتاه خبر
نظر / پاسخ از
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نفری باشید که نظر میگذارید!