یادداشت؛
خداحافظ ای انسان به کمال رسیده اصحاب کساء
هنوز تو را نمیشناسند نه از آن رو که مزارت گمشده و ناپیداست، هنوز نگاهها محبت و شگفتی ۱۸ سال زندگیت را مرور میکنند و با همه یافتن هر بار تهیدستتر از پیش و عطشناکتر از قبل ناتوانی خویش را به اعتراف میایستند.
به گزارش شبکه اطلاعرسانی «مرصاد»، فاطمه، ای زن رنجکشیده خمسه طیبه، ای انسان به کمال رسیده اصحاب کساء، خدا دشمنانت را کشت و معذب قرار داد آنهایی را که تو را رنجاندند و انتقامت را از آنهایی که به ناحق به صورتت سیلی زدند، خواهد گرفت.
فاطمهای بزرگ شده دامان نبوت وای محصل فنون و بلاغت به مکتب پیامبر (ص) تو را در کجا بیابم؟ در آسمان یا زمین؟ در آشکار یا نهان؟ در قبرستان بقیع میان قبرهای مطهر بیچراغ یا در خانه علی؟ همه جا هستی و با همه وجود تورا حس میکنیمای صاحب مائده آسمانی.
تو زیارتگاه حوریانی، تو معلم نمونه تاریخی، عشق تو از قلب ما فرو نخواهد نشستای مادر حسنین، ای مادر یتیمان درد کشیده تاریخ، عقده دلت کجا شکسته شد که فرشتگان را به گریه واداشتی؟ ای پرچمدار شفاعت کبری.
تولد تو مرگ باورهای سیاهی شد که قرنها زن را تهمت آفرینش و وصله ناجور خلقت میدیدند؛ تو در بیعاطفگی دستهایی که نخستین لبخند دخترکان را به خاک میسپرد متولد شدی، در هنگامه اتهام ابتر، در شادی دشمنانی که همه چیز را در بیفرزندی پیامبر (ص) تمام شده میدیدند.
ای ارمغان معراج پیامبر، ای مسافر عزیز آسمان تو دسته گلی بودی که در پایان سیر شبانه پدر در هفت آسمان، خدا به او تقدیم کرد و او در بازگشت از این سفر طولانی لحظهلحظهاش بویید تا جاده طویل آسمان خستهاش نکند.
ای مستجابالدعوه خاندان رسالت تو اولین دختربچه تبعید شده ظالمان تاریخی، هنوز هم راه رفتنت روی ریگهای داغ شعب ابیطالب برای ما تازگی دارد و اشک و خون گونههای ما را میپوشاند و گویا این خون با آه جگر بر میآید.
از یتیمنوازیت بگویم، از یتیمی خودت که چه زود مادر، تنهایت گذاشت یا از داغ سنگین رحلت پدرت که کمر ملائک را خم کرد، فاطمه جان گویا برای مصیبتهای این جهان خلق شده بودی و به خاطر این بارهای گران و سنگین بود که آنگونه شهید شدی، ما که تو را نشناختیم از شهادتت چه بگوییم.
ای معنای نجابت، چه خوب شناختی و چه خوب حق شوهرت را به اثبات رساندی و علی حق دارد که در سوگت گریه کند چرا که بعد از پیامبر تو را داشت و بعد از توای زهرا سر علی بر دامن چاه بود یا به سینه دیوار، تو را چه پیش آمد که او را تنها گذاشتی؟
ما بهغیر از تو چه کسی را میشناسیم که در بیفاصلگی با خدا، زیر چتر شب دستهای تاولزده و پینه بستهاش را به نیایش بگشاید و در دعا برای همگان، خود و خانواده را قلم بگیرد که "
الجار ثم الدار؟ جز تو چه کسی را میشناسیم که در شب هلهله و شادی در خاطرانگیزترین شبی که هر عروس به خاطر دارد لباس عروسیش را به در میکند تا برزنی درمانده و لرزان بپوشاند و آنگاه با لباسی ساده در نهایت آرامش و وقار به خانه همسر گام بگذارد؟
زهرا جان دل را بر کدامین قبرستان بسپاریم و بر سر کدامین قبر شیون کنیم که تو پنهانی؟ بیاییم کنار دیوارهای بلند قبرستان بقیع؟ یا پشت آن درهایی که وهابیان از خدا بیخبر به رویمان بستهاند؟ سر بر دیوار نهاده و هایهای گریه کنیم، گریه برای مظلومیتت، گریه برای رنجهای طاقتفرسایی که در طول عمر کوتاهت کشیدی، گریه برای گریههایت، ای آفتاب بیبدیل عصمت، کی میشود سلام مرا از ضریح لبهای مبارک جواب گویی و هوای طوفانی دل تنهایم را از گرمی صدای مهربان و پرعاطفهات آرام کنی.
آری همه در تو خلاصه میشود در شعب ابیطالب چه تنها بودی و حالا چه تنهایی، زهرا جان چه غریبی در تاریکیهای قبرستان بقیع.
زینب رشتیانی؛ فعال رسانهای